آفتابِ لبِ بام
**
به خنده آن لبِ گلفام را تماشاکن
ز می،شکفتگی ِجام را تماشاکن
ز لعل ِاو هوس ِبوسه می کنم بسیار
چه ساده ام،طمع ِخام را تماشاکن
گذشتِ عمرْبه من با اشاره می گوید
که آفتابِ لبِ بام را تماشاکن
خزانِ عمرْ زمویِ سرم سیاهی برد
بیا شکوفة بادام را تماشا کن
ز شب مترس،که دیگرسحرشده نزدیک
دمیدنش ز دلِ شام را تماشا کن
اگرچه بازنگردد گذشته ها دیگر
به یادِ شوکتِ جم،جام را تماشا کن
مباد بی خبر افتی به چنگِ صیّادان
فریبِ دانه مخور،دام را تماشا کن
زمانه ساخت به نودولتان اگر یکچند
دو روز تن زن و فرجام را تماشا کن
زماگذشت دگر،هان تو ای جوانِ رشید
بمان و گردشِ ایّام را تماشا کن
به نوبهار چو از لاله شد چراغانی
مزارِ عاشقِ گمنام را تماشا کن
صدا ز کویِ خموشان برون نمی آید
برو قلمروِ آرام را تماشا کن
محمّد قهرمان 82/6/29
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت